خوش طبعی


معنی انگلیسی:
good nature, jocularity, wit

لغت نامه دهخدا

خوش طبعی. [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] ( حامص مرکب ) مزاح. فکاهت. طیبت. شوخی. مطایبه. مفاکهة. دعابه. مداعبه. لاغ. || خوشدلی. خوشحالی :
شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود
پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام.
سوزنی.
به خوش طبعی جهان میداد و می خورد
قضای عیش چندین ساله می کرد.
نظامی.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت خوش طبع
مزاح فکاهت

جدول کلمات

مزاح

مترادف ها

vivacity (اسم)
چالاکی، نشاط، خوشدلی، سر زندگی، خوش طبعی، زور، خوش مشربی، نیروی حیاتی

talent (اسم)
استعداد، نعمت خدا داده، خوش طبعی، ژنی، درون داشت

buoyancy (اسم)
شناوری، رانش، خاصیت شناوری، شادابی روح، خوش طبعی

cleverness (اسم)
خوش طبعی

genius (اسم)
استعداد، خوش طبعی، ژنی، دماغ، نابغه، نبوغ

sanguinity (اسم)
خوش طبعی، قرابت نسبی، دموی بودن، هم خونی

فارسی به عربی

دعابة

پیشنهاد کاربران

بپرس