خوش رفتار
/xoSraftAr/
مترادف خوش رفتار: خوش سلوک، رئوف، مهربان، نیک رفتار، نیکوکردار ، خوش خرام، خوش سودا
متضاد خوش رفتار: بدرفتار، بدسلوک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام.
مترادف ها
خلیق، معقول، خوشخو، خوش رفتار، سر براه، با ادب، مودب، خوش معاشرت، مهذب، با نزاکت، مبادی اداب
دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوش رفتار، خوشرو
خوشخو، خوش رفتار، با ادب، مودب، مودبانه، خوش معاشرت
مهربان، خوشخو، خوش رفتار، با ادب، خوش معاشرت
خوش رفتار، خوش طبع، شاد، مودب
پیشنهاد کاربران
شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق :
ترشروی بهتر کند سرزنش
که یاران خوش طبع شیرین منش.
سعدی ( بوستان ) .
ترشروی بهتر کند سرزنش
که یاران خوش طبع شیرین منش.
سعدی ( بوستان ) .
خوش چم و خم . [ خوَش ْ / خُش ْ چ َ م ُ خ َ] ( ص مرکب ) خوش رفتار. خوش ادا. خوش اطوار. خوش حرکت .
خوش آداب . [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) رسم و آداب دان . مؤدب . خوش رفتار. ( یادداشت مؤلف ) .
نیک/نیکو رفتار
جمله ی زیبا با خوش رفتار