خوش خیم

/xoSxim/

مترادف خوش خیم: بی خطر

متضاد خوش خیم: بدخیم

معنی انگلیسی:
benign, benignant, innocent, benignly

لغت نامه دهخدا

خوش خیم. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) مقابل دژخیم. ( یادداشت مؤلف ). نیکوسرشت. نیکوخوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خوش اخلاق خوش رفتار . ۲ - نیک فطرت نیک نهاد نیک سرشت .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) ۱ - خوش خلق ، نیک نهاد. ۲ - در اصطلاح پزشکی : بی خطر.

فرهنگ عمید

ویژگی تومور یا غدۀ بی خطر: تومور خوش خیم.

دانشنامه آزاد فارسی

خوش خیم (benign)
اصطلاحی برای توصیف رشد غیرسرطانی، مثلاً پولیپ. همچنین، در پزشکی برای هر وضعیتی به کار می رود که برای سلامتی بیمار خطری ندارد.

مترادف ها

benignant (صفت)
مهربان، خیر، خوش خیم، لطیف

benign (صفت)
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف

فارسی به عربی

حمید

پیشنهاد کاربران