خوش خیم

/xoSxim/

مترادف خوش خیم: بی خطر

متضاد خوش خیم: بدخیم

معنی انگلیسی:
benign, benignant, innocent, benignly

لغت نامه دهخدا

خوش خیم. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) مقابل دژخیم. ( یادداشت مؤلف ). نیکوسرشت. نیکوخوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خوش اخلاق خوش رفتار . ۲ - نیک فطرت نیک نهاد نیک سرشت .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) ۱ - خوش خلق ، نیک نهاد. ۲ - در اصطلاح پزشکی : بی خطر.

فرهنگ عمید

ویژگی تومور یا غدۀ بی خطر: تومور خوش خیم.

دانشنامه آزاد فارسی

خوش خیم (benign)
اصطلاحی برای توصیف رشد غیرسرطانی، مثلاً پولیپ. همچنین، در پزشکی برای هر وضعیتی به کار می رود که برای سلامتی بیمار خطری ندارد.

مترادف ها

benignant (صفت)
مهربان، خیر، خوش خیم، لطیف

benign (صفت)
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف

فارسی به عربی

حمید

پیشنهاد کاربران

سالخیم ( خوشه انگور در تورکی، که در حال سالانماق است ) خوش خیم ( خوشه خوب ) بد خیم ( خوشه بد )
ریشه ی واژه های #دشمن , #دشوار ✅
#دشنام , #دژخیم ✅
همه ی این واژگان از فعل دشمک - deşmək در ترکی هستند.
در کتیبه های اورخون فحاشی کردن به صورت یازماق آمده یازماق در اصل به معنی خراشیدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

دشمک در ترکی به معنی دریدن همراه با سوراخ کردن است به طور کلی سوراخ کردن به کار میرود. ✳️ یارامی دشدیم ( زخمم را خراشیدم سوراخ کردم تا خونابه و چرکش بیرون بیاید )