خوش خوراک
/xoSxorAk/
مترادف خوش خوراک: شکم پرست، نوشخوار، خوش خواره، خوش خوار ، پرخور، پرخوراک، خوش اشتها، شکمو
متضاد خوش خوراک: بدخوراک، کم خوراک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - کسی که خوب و بمقدار زیاد غذا خورد . ۲ - غذایی که مطبوع باشد لذیذ خوشمزه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه.
مترادف ها
خوش خوراک، خوراک شناس، علاقه مند به غذای خوب
خوش طعم، چیز لذیذ، لذیذ، خوش مزه، مزه دار، خوش خوراک
پیشنهاد کاربران
خوش خواره ؛ خوش خورنده. غذای لذیذ خورنده. آنکه غذای لذیذ خورد.
شعری از ایرج میرزا:
بلی کیرست و چیز خوش خوراکست * زعشقِ اوست کاین کُس سینه چاکست
بلی کیرست و چیز خوش خوراکست * زعشقِ اوست کاین کُس سینه چاکست