خوش بنیه
مترادف خوش بنیه: سالم، تندرست، قوی، قوی بنیه
متضاد خوش بنیه: کم بنیه، کم زور، ضعیف
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
درشت، محکم، تنومند، ستبر، شکیبا، قوی هیکل، خوش بنیه
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو
تنومند، ستبر، قوی هیکل، خوش بنیه، هیکل دار
سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر
نیرومند، بی نقص، خوش بنیه، سالم
خوش بنیه، تسمه زده
قوی، تندرست، خوش بنیه، شهوت انگیز