خوش برخورد
/xoSbarxord/
مترادف خوش برخورد: خلیق، مردمدار، خوش گفتار ، خوش محضر، خوش معاشرت، نیک محضر، معاشرتی
متضاد خوش برخورد: بدبرخورد، بدمحضر، بدمعاشرت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوش رفتار، خوشرو
خوش برخورد، گویا، فصیح، معاشر
خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
عمل خوب داشتن با کسی ، خوب رفتار کردن
با اعتنا، جنتلمن