خوش باطن

لغت نامه دهخدا

خوش باطن. [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] ( ص مرکب ) نیکوسرشت. نیکونهاد. || در مقام طعن ، آنکه باطن بد دارد. خبیث. لئیم. بدسیرت. بدجنس.

فرهنگ فارسی

نیکو نهاد یا در مقام طعن آنکه باطن بد دارد .

پیشنهاد کاربران

بپرس