خوش اندامی

لغت نامه دهخدا

خوش اندامی. [ خوَش ْ / خُش ْ اَ] ( حامص مرکب ) تناسب قامت. خوش هیکلی. خوش اندازگی.

فرهنگ فارسی

دارای قامت و اعضای متناسب بودن .

مترادف ها

elegance (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری

grace (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت

airiness (اسم)
ظرافت، شادی، خوش اندامی

gracefulness (اسم)
خوش اندامی

daintiness (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، شیکی، سلیقه با ذوق لطیف

eurhythmy (اسم)
خوش اندامی، هماهنگی و تقارن ساختمان، ضربان منظم نبض، حرکات منظم بدن، پر نوختی

pulchritude (اسم)
خوش اندامی، قشنگی، زیبایی

فارسی به عربی

نعمة

پیشنهاد کاربران

بپرس