خوش اقبال
/xoSeqbAl/
مترادف خوش اقبال: پیشانی سفید، خوش طالع، خوشبخت، خوش شانس، سعید، نیک اختر، بلنداختر، نیک بخت
متضاد خوش اقبال: بدشانس، پیشانی سیاه، بداختر
برابر پارسی: نیکبخت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
سعید خوشبخت
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درزبان سنگسری
طالع بور : خوش اقبال ، خوش شانس ، خوش طالع
طالع بور : خوش اقبال ، خوش شانس ، خوش طالع
خوش بیار. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( نف مرکب ) خوش طالع. خوش اقبال . خوشبخت . سعید. آنکه هرچه برای او رخ دهد خوبست . که کار بر مراد او گردد. || در قمار کسی را گویند که مرتب مهره یا ورق برنده بیاورد.
صاحب پیشانی ؛ خوش اقبال.
بلندستاره ؛ خوش اقبال. سعید. بلنداختر. بلندکوکب.
خوش پیشانی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) آنکه پیشانی زیبا دارد. || آنکه طالع خوش دارد. خوش اقبال . خوب طالع.
میمون اختر. [ م َ مو / م ِ مو اَ ت َ ] ( ص مرکب ) خوش اقبال. خجسته پی :
ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.
حافظ.
ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.
حافظ.
نو بخت