خوست

لغت نامه دهخدا

خوست. [ خوَسْت ْ / خُسْت ْ ] ( ص ) مانده. خسته. آزرده. مالیده. فرسوده. فرسوده شده. ( ناظم الاطباء ).
- پای خوست ؛ زمین یاچیزی که در زیر پای کوفته شده باشد. لگدمال شده.
- چنگالخوست ؛ هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند.

خوست. [ خوَسْت ْ /خُسْت ْ / خو ] ( اِ ) جزیره و خشکی میان دریا. || راه کوفته شده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

خوست. [ خ َ ] ( اِخ ) ناحیتی از نواحی اندرابه بطخارستان و از اعمال بلخ ، آنرا یک قصبه و چهاردره سبز و خرم و پردرخت است. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کوفته شده ( راه ) پایمال شده : آبخوست پای خوست چنگال خوست .
ناحیتی از نواحی اندرابه بطخارستان و از اعمال بلخ آنرا یک قصبه و چهار دره سبز و خرم و پر درخت است .

فرهنگ معین

(خُ )(ص . ) ۱ - جزیره . ۲ - کوفته ، پایمال شده .

فرهنگستان زبان و ادب

{atoll} [اقیانوس شناسی] آب سنگ های مرجانی حلقوی که بر روی برجستگی های آتشفشانی در آب های آزاد گرم رشد می کنند و غالباً در میان خود کولاب (lagoon ) ایجاد می کنند

دانشنامه عمومی

خوست از شهرهای افغانستان و مرکز ولایت ( استان ) خوست کشور افغانستان و در ناحیه کوهستانی مرز پاکستان واقع شده است. بازار مرکزی دشت خوست بعد از ۱۹۵۴ در ۵ کیلومتری بخش شرقی مرکز کنونی شهر قرار داشت که در قدیم به آن «متون» می گفتند. پیدایش شهر خوست بعد ازسال ۱۹۵۴ بر اهداف سیاست های مرزی استوار بود، شهرهای مقابل خوست در پاکستان، میران شاه و پاراچنار است. مردم شهر خوست بیشتر کسبه، کارمند یا شبه نظامی هستند، هندوهای شهر خوست از سال ۱۹۵۴ به طور پراکنده در روستاهای پراکنده زندگی می کردند تا این که در منطقه ای محصور به نام هندوان کلای، در غرب این شهر زندگی می کنند. [ نیازمند منبع]
فهرست شهرهای افغانستان
• ولایت خوست
عکس خوستعکس خوست

خوست (استان لهستان بزرگ تر). خوست ( به لهستانی: Chełst ) یک روستا در لهستان است که در گمینا دراوسکو واقع شده است. [ ۱]
عکس خوست (استان لهستان بزرگ تر)عکس خوست (استان لهستان بزرگ تر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خوست (ولایت) Khostولایتی در شرق افغانستان و هم مرز پاکستان با مرکزیت شهر خوست. این منطقه در گذشته بخشی از پکتیا به شمار می رفته و در زمان ریاست جمهوری دکتر نجیب به ولایت تبدیل شد. مساحت خوست 4,029 کیلومتر مربع و جمعیتش یک میلیون و پانصد هزار نفر است که اکثر آن ها پشتون و تاجیک هستند. خط مرزی دیورند، بین افغانستان و پاکستان، در این ولایت واقع شده است. این خط در زمان عبدالرحمان_خان، به عنوان مرز بین هند و افغانستان تعیین گردید و سال ها بعد، در زمان استقلال پاکستان، این منطقه به عنوان منطقه ی خودمختار در پاکستان در نظر گرفته شد.
در خوست معادنی نظیر زغال سنگ، سنگ های قیمتی و ساختمانی وجود دارد. در بخش کشاورزی نیز محصولاتی چون گندم، زیتون، برنج و سبزیجات کشت می شوند. بخش های سپیره، جاجی میدان، گربزو نادرشاه کوت در این ولایت قرار دارند.

پیشنهاد کاربران

سلام
دوست عزیز یعنی چه هر چی آخرش مال داره ترکی هست ؟؟؟
هر کلمه در زبان های مختلف ممکنه معنی بده مثلا همین کلمه مال در زبان ترکی میشه گاو ، در زبان عربی میشه پول و دارایی، در زبان انگلیسی میشه پاساژ و مرکز خرید ، و در زبان پارسی هم مال از مالیدن ( نوازش کردن ، ارتباط برقرار کردن و. . . . ) میاد و در دیگر زبان های ایرانی میشه خانه و آبادی ( روستا ) و. . . . . از کجا میارید این حرف ها رو که هر چیزی آخرش مال باشه ترکی هست ؟؟
...
[مشاهده متن کامل]

الان همین کلمه دستمال، خوب یعنی چه ؟؟
الان یعنی معنی دستمال به ترکی باید بشه ، دست گاو ؟؟
دست که کلمه پارسی هست و دستک در ترکی هم از کلمه دست گیری ( کمک کردن ، حمایت کردن ) و به اصطلاح یاری رساندن در زبان پارسی است که به زبان ترکی وارد شده
کلمه دستک هم پارسی هست که در ترکی نفوذ کرده
دستمال و گوش مالی و. . . هم از همون نوازش کردن و به اصطلاح کار با دست میاد
در مورد دیگر مثال ها که زدی هم به همین صورت هست ، آخه رستم دستان کجاش ترکی هست خدایی ؟؟؟
بس کنید اینجور طرز فکر و رفتار ها رو

دستمال. مشت مال. آستمال. خشتمال. شیرمال. آمال. خایمال. پایمال ( په مال. حیف کردن. هدر دادن چیزی ) . لگدمال. . . . دستمال ( دست مال ) دست از دستک ( حمایت ) دسته. دستان ( مثلا رستم دستان ) تورکی است. مال
...
[مشاهده متن کامل]
( گاو. و آقامالی ( چیزی که مال آقاست. و مالش و مالیدن ) کلماتی که آخرشان مال دارنند. تورکی اند. ( معنی دستمال بصورت غلط مصطلح در فارسی استفاده می شود )

بپرس