خورگو

لغت نامه دهخدا

خورگو. [ خُرْ ] ( اِخ )دهی است دهستان سیاهوی بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ،واقع بر سر راه مالرو قلعه ماضی به سیاهو. این دهکده کوهستانی و گرمسیر و با 2311 تن سکنه است. آب آن ازرودخانه و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع بر سر راه مالرو قلعه قاضی به سیاهو .

پیشنهاد کاربران

نام خورگو با توجه به شکل و موقعیت قرار گرفتن روستا ، احتمالا از اینکه در گذشته خورکوه بوده است به یقین نزدیک تر است، یعنی خور یا آبراهه ای که بین دو کوه احاطه شده است که با گذشت زمان در گویش به خورگو تغییر
...
[مشاهده متن کامل]
نام یافته است. هنوز هم کلمه خور در بین اهالی روستا زیاد استفاده می شود و به محل گذر رودخانه که بین دو تپه یا بلندی قرار گرفته خور می گویند. مانند "خور سوردنگو" ، "خور جهل " ، "خور مونو" ، "خور درگلک"

خورگو یعنی گویای خور یا آب راه
خور گو = آبراهی برای گفت و گو
اسم خورگو قبلا خارکوه بوده است
اسم اصلی این روستا خور کوه بوده است
از دو بخش تشکیل شده است
خور: آبراهه
کوه: کوه
روستایی که در میان کوه قرارگرفته و از کنار آن آبراهه و رودخانه بزرگی قراردارد.

بپرس