خورنه
لغت نامه دهخدا
خورنه. [ خُرْ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، واقع در شمال خاوری کوزران و خاور باوان سردار. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و چغندرقند و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است و در تابستان می توان اتومبیل برد. این دهکده از دو محل بفاصله دو کیلومتر و معروف به علیا و سفلی تشکیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
پیشنهاد کاربران
خُوَرنَه ( xvarnah ) یک واژه اوستایی است. شکل فارسی این واژه خُرَّه ( khorrah ) می باشدو البته این واژه در زبان فارسی به صورت فر ( farr ) یا فره ( farrah ) نیز آمده است که نه از زبان اوستا بلکه از فرنه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
( farnah ) زبان فارسی قدیم قدیم هخامنشی آمده است. ( کتاب اسلام در سرزمین ایران نوشته هانری کربن، ص 206 )
خورنه همان مناره هست.