اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان.
قطران ( از انجمن آرای ناصری ).
- امثال :گرز به خورند پهلوان ، نظیر: لقمه به اندازه دهان.
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
خورند. [ خ ُ رَ ] ( اِخ )دهی است از بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).