خورمیز

لغت نامه دهخدا

خورمیز. [ خُرْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و 2062 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی کرباس بافی است. بدانجا یک باب دبستان وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد واقع در جنوب باختری مهریز و ۱۲ هزار گزی باختر راه یزد به انار . این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و ۲٠۶۲ تن سکنه .

پیشنهاد کاربران

خورمیز روستایی بزرگ با تمدن چند هزار ساله و مردمانی زحمت کش با خوی دفاعی و جنگاورانی مسلط به فنون، مکر و سیاست های قدیم و جدیدجنگی. . باج نمیدهند و باج نمیگیرند . . .
خورمیز بزرگترین دهستان شهرستان مهریز ازاستان یزد است و شامل دوبخش خورمیز علیا وسفی می باشد از جمله جاذبه های گردشگری آن قلعه باستانی است که برسرتپه بیک آباد واقع است . محصولات عمده کشاورزی آن گندم وجو،
...
[مشاهده متن کامل]
انار، توت وآلوچه وانجیرمی باشد . اسم آن از دوران تسلط یزد گرد سوم وآیین زرتشت براین نواحی گرفته شده است که در اوایل به اسم هورمز وسپس هورمیز ودر آخربه خورمیز تغییر نام یافته است .

خورمیز نام منطقه ایست باستانی در جنوب شهر مهریز ، استان یزد. بنظر می رسد معرّب و تغییریافته ی واژه ی �هورمزد� بمعنای خدای خوبیها ( اهورامزدا ) باشد. قلعه ای باستانی با نشانه های زرتشتی در محل کنونی روستای خورمیز واقع است
خور به معنی افتاب میز به معنای صفحه پذیرایی در واقع معنی خورمیز میتواند بستر افتاب باشد

بپرس