خورم

لغت نامه دهخدا

خورم. [ خ َ رَ ] ( ع اِ ) صخره با درزها. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس )( از لسان العرب ). سنگ بزرگ پرشکاف. ( ناظم الاطباء ).

خورم. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( ص ) خرم. ( یادداشت بخط مؤلف ). نزیه. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بردیدن شکافتن . ۲ - سوراخ کردن ( گوشی یا بینی و غیره ) ۳ - اسقاط حرف اول (( فعولن ) ) یا (( مفاعلتن ) ) تا (( عولن ) ) و (( فاعلتن ) ) بماند . جمع : خروم .
صخره با درز ها سنگ بزرگ پر شکاف

واژه نامه بختیاریکا

( خَو رَم ) خواب رَم؛ خواب رمیده؛ از خواب رم داده شده؛ بیخواب

پیشنهاد کاربران

بپرس