خورشگر. [ خوَ / خ ُ رِ گ َ ] ( ص مرکب ) آشپز. طباخ. ( ناظم الاطباء ). خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. باورچی. خورده پز. مطبخی. خوالگیر. پزنده. خوراک پز. ( یادداشت مؤلف ) : خورشگر بدیشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش.فردوسی.خورشگر برآمیخت با شیر زهربداندیش را باد از این زهر بهر.فردوسی.چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر چه از تخمه پهلوان خورشگر ببردی به ایوان شاه وز او ساختی راه درمان شاه.فردوسی.