خوردخوان

لغت نامه دهخدا

خوردخوان. [ خوَرْدْ / خُرْدْ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) مائده. طَبَق طعام.( ناظم الاطباء ). خوان ِ طعام. ( آنندراج ) :
که سالار خوان خوردخوان آورد
خورشهای خوش در میان آورد.
نظامی ( از آنندراج ).
|| خوان خرد. خوان محقر و کوچک.

فرهنگ فارسی

مائده طبق طعام

پیشنهاد کاربران

بپرس