خورد و خوراک

/xordoxorAk/

معنی انگلیسی:
eating, nutrition, repast

لغت نامه دهخدا

خورد و خوراک. [ خوَرْ / خُرْ دُ خوَ / خ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خوراک. عمل خوردن. ( یادداشت مؤلف ). غذا. آنچه تغذیه را بکار است.

فرهنگ فارسی

خوراک عمل خوردن

پیشنهاد کاربران

خوردن آبگوشت وعدسی وکشکینه و مانند اینها دو جور است.
۱_لُکِه کَش:لقمه ای. با نان خوردن. با قاشق یا با دست.
۲_تلیت؛نان در غذا ریزی، . با دست یا باقاشق.
خورد و خوراک : [عامیانه، اصطلاح] خوردنی، آذوقه.
تغذیه

بپرس