خورتاب

لغت نامه دهخدا

خورتاب. [خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) برآفتاب. آفتاب رو. خورگاه در تداول مردم دیلمان. ( یادداشت مؤلف ). خورنگاه.

فرهنگ فارسی

بر آفتاب آفتاب رو

فرهنگستان زبان و ادب

{insolation} [علوم جَوّ] تابش خورشیدی دریافت شده در سطح زمین

پیشنهاد کاربران

خورتاب مخفف خورشید تاب است و در قدیم بعضی مناطق اولین دشتی که صبحگاه مورد تابش خورشید قرار میگرفته و قطعا بالاتر از دشتهای دیگر بوده را خورتاب نامگذاری میکردند مانند دشت خورتاب در نزدیکی قاهان خلجستان.
خورتاب

بپرس