خودکرده

/xodkarde/

لغت نامه دهخدا

خودکرده. [ خوَدْ/ خُدْ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) :
بدل گفت خودکرده را چاره نیست
بکس بر از این کار بیغاره نیست.
فردوسی.
چه بادافره است آن برآورده را
چه سازیم درمان خودکرده را؟
فردوسی.
کنون آتش ز جانم که نشاند
کنون خود کرده را درمان که داند؟
( ویس و رامین ).
خودکرده را درمان نیست. ( تاریخ بیهقی ). دل از خراسان و نشابور می بر نتوانست داشت و خودکرده را درمان نیست. ( تاریخ بیهقی ).
همی ندانم چاره فراق و نیست عجب
که هیچ زیرک خودکرده را نداند چار.
قطران.
انوری خودکرده را تدبیر چیست
زهر خند و خون گری خود کرده ای.
انوری.
شنیدم که می گفت و خوش می گریست
که این نفس خودکرده را چاره نیست.
سعدی.
با خود از روی جهل بد کرده
آه از این کارهای خودکرده.
اوحدی.
- امثال :
خودکرده را تدبیر نیست ، نظیر: خودکرده را درمان نیست.
خودکرده را چه درمان ؟
خودکرده را درمان نیست ، نظیر: خودکرده را تدبیر نیست.

فرهنگ فارسی

کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد .

فرهنگ عمید

ویژگی کار نادرستی که خود شخص بدون مداخله و مشورت دیگری انجام داده است.

پیشنهاد کاربران

پیرو یادداشت فرستاده شده ی پیشین:
این دو لنگه از فرودسی بزرگ که در همین واژه نامه نیز از آن یاد شده بخوبی گواه آن است.
چه بادافره است آن برآورده را
چه سازیم درمان خودکرده را؟
می بینید که از �تدبیر� ( بجای درمان ) سخنی در میان نیست؛ افزون بر آنکه بگونه ای پرسش آمیز در میان نهاده شده است؛ نه برخوردی خشک چون �خودکرده را چاره ( درمان/ تدبیر ) نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

خودکرده را چاره نیست / خودکرده را چاره چیست؟
نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای واژه ی عربی یا عربی شده ی �تدبیر� را بجای واژه ی �چاره� برای نخستین بار بکار برده و آن را در زبان پارسی چپانده است؟! به هر رو، کار نابجا و ناروایی است. بنیاد این زبانزد از دیده من دو گونه ی می تواند باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

ــ خودکرده را چاره نیست.
ــ خودکرده را چاره چیست؟
من به شوندهایی که به آن ها در اینجا نمی پردازم، کاربرد پرسش آمیزِ دومی را درست تر و رساتر می دانم؛ افزون بر آنکه، واژه ی تدبیر در زبان پارسی از آرش های دیگری از آن میان: �پیش بینی� نیز برخوردار است.

خودکرده: [عامیانه، اصطلاح] کاری که بدون مشورت شده باشد.

بپرس