خوده

لغت نامه دهخدا

خوده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) خود. کلاه خود. مغفر :
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگراید عنان خنگ یکران
یکی خوی گردد اندر زیر خوده
یکی خف گردد اندر زیر خفتان.
عنصری.
|| حقیقت. راستی. درستی. || طاق. گنبد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خود کلاه خود

دانشنامه عمومی

خوده (لهستان). خوده ( به لهستانی: Chude ) یک روستا در لهستان است که در گمینا شدوووو ( استان لهستان بزرگ تر ) واقع شده است. [ ۱] خوده ۲۲۰ نفر جمعیت دارد.
عکس خوده (لهستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

سردرد بیضه یا خوده: نوعی از صداع است که مسمی به خوده است، و بیضه یعنی به سبب این است که سردرد تمام سر را فرا میگیرد.
انطاکی گفته : که بیضه درد مخصوص وسط سر است، و خوده مثل دایره گرد سر می باشد، و صداع عام نیز اطلاق می کنند، و بر این تقدیر هر دو مترادف باشند.

بپرس