خودنما

/xodnamA/

مترادف خودنما: خودآرا، خودساز، خودستا، متظاهر

معنی انگلیسی:
exhibitionist, phoney, phony, pretentious, showy, ostentatious, obtrusive, cocky

لغت نامه دهخدا

خودنما. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( نف مرکب ) خودنمای. رجوع به خودنمای شود.

خودنما. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) گیاه خودرو. ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

خودنمای

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که خود و کارهای خود را خوب می نمایاند و خوبی های خود را به رخ دیگران می کشد.

واژه نامه بختیاریکا

فیسو

مترادف ها

airy (صفت)
پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی

showy (صفت)
ظاهر نما، خود نما، خوش نما، ظاهری، زرق و برق دار، پر جلوه

ostentatious (صفت)
خود نما، خودستا، خود فروش، متظاهر

posing (صفت)
خود نما

sparking (صفت)
خود نما

foppish (صفت)
خود نما، جلف

blatant (صفت)
خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه

cocky (صفت)
جسور، خود نما، از خود راضی، خیره چشم

jaunty (صفت)
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف

grandstanding (صفت)
خود نما

hot-shot (صفت)
فعال، خود نما

la-di-da (صفت)
خود نما

posturing (صفت)
خود نما

priggish (صفت)
خود نما، سخت گیر، ایرادی

فارسی به عربی

صارخ , متهوی
متبختر

پیشنهاد کاربران

بپرس