خودمانی
/xodemAni/
مترادف خودمانی: آشنا، محرم، خودی ، بی تکلف، خودحال، یک رنگ ، صمیمی، صمیمانه، بی تکلفانه، خودحالانه ، خصوصی، محرمانه، انتیم شدن، بی ریا شدن
متضاد خودمانی: بیگانه، غریبه، نامحرم، متکلف، رسمی، متکلف بودن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) خصوصی بی تعارف و تکلف صحبت خودمانی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (قید ) با حالتی به دور از تکلف: خودمانی حرف می زد.
مترادف ها
اشنایی، خودمانی، انس
خودمانی، صمیمیت، خصوصیات، رابطه نامشروع جنسی، خصوصیت
خودمانی، جزئیات، خصوصیات، دارای خصوصیات معینی، خصوصیات برجسته، بستگی ب عقاید خاصی، دقت زیاد
خودمانی
صمیمی، خودمانی
وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن
مساعد، مهربان، دوستانه، خودمانی، تعاونی
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی
خودمانی
داخلی، باطنی، خودمانی، درونی، تویی، روحی
محبوب، صمیمی، خودمانی
اشنا، خودمانی، وارد در
خودمانی
خودمانی
نزدیک، خودمانی، تنگ
خودمانی
خودمانی، مال ما، مال خودمان، خودمان
خودمانی، شان، خودشان، مال ایشان، مال انها
خودمانی، ت، مال شما، مربوط به شما، متعلق به شما
خودمانی، مرا، خودم، مال من
خودمانی، اورا، مال او، باو، ان زن را، ... او
خودمانی، مال او، ... او، برای او، مال انمرد، ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
خودمانی
خودمانی، مال آن، مال ان، ... آن
خودمانی، مال من، ای وای، متعلق بمن، مربوط بمن
خودمانی
دوستانه، خودمانی، بسلامتی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
از این واژه دو گونه برداشت می شود:
1. مانی ( اندیشمند، دانا - بینشمند، روشن بین، بیدار دل! ) پیامبری ایرانی بوده و از زرتشت و بودا پیروی می کرده است که هفت کتاب را دارا می باشد:
اِنجیل، گنجینه زندگان، فِرِقماطیا، رازها، غولان، رَسایل، زَبور
... [مشاهده متن کامل]
پس از آن هم، پیروان او با بهره بردن از گِردایه ای ( مجموعه ای ) از نقاشی های او که در کتابی به نام [ ارژنگ، در زبان پارتی: آردهَنگ] به شکل خودِ مانی با داستان های تمثیلی به گسترش دین خود می پرداختند و در گذشت زمان در بین دوستان و پیروان او رواج پیدا کرد و هنوز هم در نَقّالی ( پرده خوانی یا شاهنامه خوانی ) به گونه خودمانی نمایش داده می شود!
2. واژه مشتق - ترکیبی از: خود ( ضمیر ) ، پسوند نسبت ( مان ) و پسوند نسبت ( ی )
یک رنگ، صمیمی، دوستانه، جیک تو جیک ( جیک! ) ، جون جونی - همدل، با هم دیگه، همراه هم، پابه پا، همپا -
بین خودمون، بی حاشیه، راحت - بی چالش، بی دردسر، بی دنگ و فنگ، بی شیله پیله، بی غل و غش -
بی ریا، صاف و ساده، رُک و راست، راست و حسینی
1. مانی ( اندیشمند، دانا - بینشمند، روشن بین، بیدار دل! ) پیامبری ایرانی بوده و از زرتشت و بودا پیروی می کرده است که هفت کتاب را دارا می باشد:
اِنجیل، گنجینه زندگان، فِرِقماطیا، رازها، غولان، رَسایل، زَبور
... [مشاهده متن کامل]
پس از آن هم، پیروان او با بهره بردن از گِردایه ای ( مجموعه ای ) از نقاشی های او که در کتابی به نام [ ارژنگ، در زبان پارتی: آردهَنگ] به شکل خودِ مانی با داستان های تمثیلی به گسترش دین خود می پرداختند و در گذشت زمان در بین دوستان و پیروان او رواج پیدا کرد و هنوز هم در نَقّالی ( پرده خوانی یا شاهنامه خوانی ) به گونه خودمانی نمایش داده می شود!
2. واژه مشتق - ترکیبی از: خود ( ضمیر ) ، پسوند نسبت ( مان ) و پسوند نسبت ( ی )
یک رنگ، صمیمی، دوستانه، جیک تو جیک ( جیک! ) ، جون جونی - همدل، با هم دیگه، همراه هم، پابه پا، همپا -
بین خودمون، بی حاشیه، راحت - بی چالش، بی دردسر، بی دنگ و فنگ، بی شیله پیله، بی غل و غش -
بی ریا، صاف و ساده، رُک و راست، راست و حسینی