خودداری
/xoddAri/
مترادف خودداری: ابا، اجتناب، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، جلوگیری، دریغ، سرپیچی، بردباری، خویشتن داری، شکیبایی، کف، مضایقه، ممانعت، نکول
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- خودداری از طعام ؛ پرهیز از غذا. پرهیز از طعام. امساک از طعام.
|| عفاف. ورع. عفت. تعفف. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نگه داشتن خود از ارتکاب کارهای ناپسند، امتناع، سرپیچی.
۳. سرپیچی کردن از اجرای امری.
مترادف ها
کف نفس، خودداری، خودفرمانی
کف نفس، خودداری، مسک نفس، قوه خودداری
پرهیزگاری، خودداری، پاکدامنی، خویشتن داری
خودداری از دادن رای، خودداری
جلوگیری، خودداری، نگهداری
خودداری، پرهیز، ریاضت، پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
خودداری، قرار، متانت، خون سردی، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه
خودداری، مدارا، طاقت، تحمل، شکیبایی، امساک
خودداری، ارامش، خون سردی، تسلط بر نفس
خودداری، حکومت مستقل، خودمختاری، خودفرمانی، حکومت بر نفس، حکومت خودمختار، حکومت توده مردم
خودداری، متانت، خون سردی، ارامی
خودداری
خودداری، مسک نفس، ترک نفس، خود سرکوبی، حفظ اسرار خود
خودداری
فارسی به عربی
رفض
پیشنهاد کاربران
نپذیرفتن
به کسی میگویند که مراقب رفتار خود است
خویشتن داری . . . . . .
نکول
فروخوردن
نکردن کاری
پرهیز
اجتناب
کنایه از هوای خود را داشتن