خود و آنچه ازوست. کتاب خود و آنچه ازوست ( به آلمانی: Der Einzige und sein Eigentum ) ( به انگلیسی: the Ego and his own ) نوشته ماکس اشتیرنر فیلسوف و نویسنده آنارشیست فردگرای آلمانی ست. او در این کتاب به مسئلهٔ فردیت و اگوئیسم می پردازد. این کتاب در سال ۱۸۴۵ منتشر شد. در این کتاب اشتیرنر از دیدگاهی رادیکال و فردگرایانه و ضد اقتدارگرایانه جامعه معاصر پروس و جامعه مدرن غرب را مورد نقد قرار می دهد. او رویکردی را به هستی انسان پیشنهاد می کند که در آن او خود را به عنوان "فرد یکتا"، یک "هیچِ آفریننده" که زبان در توصیف کامل او ناتوان است، معرفی می کند و می گوید که "اگر من خود را به خود، این یگانه، مشغول سازم؛ آنوقت دغدغه ی من بر آفریننده ی گذرا و میرای آن استوار خواهد بود؛ کسی که خود را مصرف می کند و می توانم بگویم: همه چیز برای من هیچ است. "[ ۱]
اشتیرنر در کتاب خود عنوان می کند که تمام مذاهب و ایدئولوژیها بر روی مفاهیمی پوچ استوارند. این ادعا در مورد نهادهای اجتماع که توانایی اعمال قدرت را بر روی شخص دارند نظیر حکومت، کلیسا، سیستم قانون گذاری و آموزشی نیز صدق می کند. اشتیرنر معاصرین خود نظیر لودویگ فویرباخ و برونو باوئر و ایدئولوژیهای مطرح در زمان خود را نظیر مذهب، لیبرالیسم، اومانیسم، ملی گرایی، سرمایه داری، سوسیالیسم، کمونیسم و دولت گرایی مورد نقد قرار می دهد. از نظر او اومانیسم با مطرح کردن انسان به عنوان موجود متعالی رویکردی مشابه مذهب دارد؛ همینطور ناسیونالیسم، سرمایه داری، مذهب و دولتمداری:[ ۲]
همچنان که خود را به عنوان ذهن در پس چیزها می یابم، پس از مدتی خویش را نیز در پس اندیشه ها به عنوان آفریننده و مالکشان خواهم یافت. در دوره ی ارواح، اندیشه ها تا حدی رشد کردند که سرم از آن ها انباشته شد. اندیشه هایی که هنوز فرزندان من بودند. آن ها در اطراف من پرسه می زدند و همچون توهماتِ انسانِ تبدارْ مرا با قدرتی مخوف می لرزاندند. این اندیشه ها اگر هم جسمانی بشوند چیزی جز اشباح نیستند، مثل خدا، امپراتور، سرزمینِ پدری و از این دست. اگر من جسمانیتِ آن ها را نابود کنم، آنگاه من آن ها را به درونِ قلمروام برگردانده و میگویم: «تنها منْ جسمانی ام. » من جهان را آن گونه که برای من هست، از آن ِ خودم و به عنوانِ دارایی ام در نظر می گیرم. من همه را به خود ارجاع می دهم. [ ۳]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاشتیرنر در کتاب خود عنوان می کند که تمام مذاهب و ایدئولوژیها بر روی مفاهیمی پوچ استوارند. این ادعا در مورد نهادهای اجتماع که توانایی اعمال قدرت را بر روی شخص دارند نظیر حکومت، کلیسا، سیستم قانون گذاری و آموزشی نیز صدق می کند. اشتیرنر معاصرین خود نظیر لودویگ فویرباخ و برونو باوئر و ایدئولوژیهای مطرح در زمان خود را نظیر مذهب، لیبرالیسم، اومانیسم، ملی گرایی، سرمایه داری، سوسیالیسم، کمونیسم و دولت گرایی مورد نقد قرار می دهد. از نظر او اومانیسم با مطرح کردن انسان به عنوان موجود متعالی رویکردی مشابه مذهب دارد؛ همینطور ناسیونالیسم، سرمایه داری، مذهب و دولتمداری:[ ۲]
همچنان که خود را به عنوان ذهن در پس چیزها می یابم، پس از مدتی خویش را نیز در پس اندیشه ها به عنوان آفریننده و مالکشان خواهم یافت. در دوره ی ارواح، اندیشه ها تا حدی رشد کردند که سرم از آن ها انباشته شد. اندیشه هایی که هنوز فرزندان من بودند. آن ها در اطراف من پرسه می زدند و همچون توهماتِ انسانِ تبدارْ مرا با قدرتی مخوف می لرزاندند. این اندیشه ها اگر هم جسمانی بشوند چیزی جز اشباح نیستند، مثل خدا، امپراتور، سرزمینِ پدری و از این دست. اگر من جسمانیتِ آن ها را نابود کنم، آنگاه من آن ها را به درونِ قلمروام برگردانده و میگویم: «تنها منْ جسمانی ام. » من جهان را آن گونه که برای من هست، از آن ِ خودم و به عنوانِ دارایی ام در نظر می گیرم. من همه را به خود ارجاع می دهم. [ ۳]

wiki: خود و آنچه ازوست