خود نمایی کردن


مترادف خود نمایی کردن: جلوه فروختن، جلوه گری کردن، تظاهر کردن، عرض اندام کردن، خود را نشان دادن

معنی انگلیسی:
to show off
brag
, swagger

لغت نامه دهخدا

خودنمایی کردن. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خود را نمودن. خود را نشان دادن. تظاهر کردن.

فرهنگ فارسی

خود را نمودن خود را نشان دادن

مترادف ها

pose (فعل)
اقامه کردن، خود نمایی کردن، قرار دادن، گذاردن، ژست گرفتن، وانمود شدن، قیافه گرفتن

spark (فعل)
خود نمایی کردن، جرقه زدن

grandstand (فعل)
خود نمایی کردن

flaunt (فعل)
به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن، جولان دادن

dash (فعل)
بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن

show off (فعل)
خود نمایی کردن

posture (فعل)
خود نمایی کردن، قرار دادن

فارسی به عربی

استعراض

پیشنهاد کاربران

تظاهر
تبظرم. [ ت َ ب َ رُ ] ( ع مص ) انگشتری در انگشت کردن احمق و در سخن به انگشت اشارت کردن تا مردمان انگشتری وی بینند. ( منتهی الارب ) . کان احمق و علیه خاتم فیتکلم و یشیر به فی وجوه الناس. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) .
خود نمایی: به کسی می گویند که خودش را به
دیگران نشان دهد
خود نمایی
تفاخر کردن ، فخر فروختن و خودبزرگ بینی
کسی که خود را به نمایش میگذارد

بپرس