خوث
لغت نامه دهخدا
خوث. [ خ َ وَ ] ( ع مص ) فروهشته شدن شکم. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خوث البطن. || ممتلی شدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خوث فلان ؛ ای ممتلی شد فلان یعنی از طعام و شراب. || الفت گرفتن. مأنوس شدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).منه : خوث به ؛ ای الفت گرفت به او و مأنوس شد. || فروهشته شدن شکم آن مرد، منه : خوث الرجل.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید