خوبله. [ خوَب ْ / خُب ْ ل َ / ل ِ] ( ص ) ابله. نادان. ( انجمن آرای ناصری ) : من خوبله در سبلت افکنده بادی چو در ریش خشک از ملاقات شانه.انوری ( از انجمن آرای ناصری ).