خوبرو
/xubru/
مترادف خوبرو: پری چهر، پری رو، جمیل، خوب روی، خوش سیما، خوشکل، خوش گل، زهره جبین، زیبا، صبیح، صبیحه، قشنگ، ماه سیما، مقبول، مه جبین، مه رو، مهسا، نکورو، نیکورو
متضاد خوبرو: زشت رو
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: دارای چهره ای زیبا، زیبارو، زیبا
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی
خوبرو
خوشگل، خوبرو، نمایشگاه، بازار مکاره
منصف، بور، زیبا، خوبرو، لطیف، منصفانه، بیطرفانه، نسبتا خوب، بدون ابر، فریور
خوبرو، خوش منظر
خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر
خوب، خوشرو، دلپذیر، مطبوع، زیبا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر، خوش قیافه، قسیم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وضی
- بهی رو ؛ خوش رو. خوب رو :
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حلم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حلم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
- بهی پیکر ؛ خوب روی و خوب صورت ونیکوشکل و خوش اندام. ( ناظم الاطباء ) :
بدو گفت شخصی بهی پیکری
گمانم چنانست کاسکندری.
نظامی.
بدو گفت شخصی بهی پیکری
گمانم چنانست کاسکندری.
نظامی.
مقبول طلعت
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .
سپاس از تلاش شما
گلچهره، گلرخ، گلرو زیبا، قشنگ، خوشگل، ماه سیما، ماه رو، نیکو رو
وسیم