خوبرخ
فرهنگ اسم ها
معنی: زیبارو، ( در قدیم ) خوب رو ( ی )
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
به بیشه یکی خوبرخ یافتند
پر از خنده لب هر دو بشتافتند
نگاری بدیدند چون نوبهار
که از یک نظر شیر آرد شکار.
فردوسی.
غلامان و اسب و پرستندگان همان نامور خوبرخ بندگان.
فردوسی.
بد و خوب رخ برگشادند رازمگر اژدها را سراید بگاز.
فردوسی.
چو آمد به ایوان به گلشهر گفت که این خوب رخ را بباید نهفت.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مقبول طلعت
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .