خوب کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شفا بخشیدن. ابراء. معالجه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || عمل نکو کردن. کار نکو کردن : با همه دلداری و پیمان و عهدخوب نکردی که نکردی وفا.سعدی.