خوب کرداری. [ ک ِ ] ( حامص مرکب ) خوش کرداری. نیکورفتاری. نکوکاری : خوب کرداری زبهرزنده نامی کرده اندزنده نامی بهتر است از زندگی لحم و عظام.سوزنی.خدای یوسف صدّیق را عزیز نکردبخوبرویی لیکن بخوب کرداری.سعدی.گرت باری گذر باشد نظر بر جانب ما کن نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداری.سعدی.