دیکشنری
مترجم
بپرس
خوب نشدنی
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
خوب نشدنی. [ ن َ ش ُ دَ ] ( ص لیاقت ) غیرقابل علاج. بیدرمان. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ فارسی
غیر قابل علاج بیدرمان
مترادف ها
irreparable
(صفت)
جبران ناپذیر، مرمت ناپذیر، خوب نشدنی
فارسی به عربی
متعذر الاصلاح
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها