بیارد کنون پیش خواهشگران
ز کابل فراوان گزیده سران.
فردوسی.
بدان گیتیم نیز خواهشگر است که با ذوالفقار است و با منبر است.
فردوسی.
از او شاه برداشت بند گران چو بسیار گشتند خواهشگران.
فردوسی.
ندارم من شفیع از ایزدم بیش نه خواهشگر فزون از نامه خویش.
( ویس و رامین ).
|| متمنی. ملتمِس. ( یادداشت بخط مؤلف ) : منوچهر را با سپاهی گران
فرستد بنزدیک خواهشگران.
فردوسی.
ز بد رسته بد شاه زابلستان ز تدبیر آن دختر دلستان.
اسدی.
ز هر جای خواهشگران خاستندز زابل شه او را همی خواستند.
اسدی.
خواهشگر ازاین حدیث بگذشت با لشکر خویش بازپس گشت.
نظامی.