خواهش کننده

لغت نامه دهخدا

خواهش کننده. [ خوا / خا هَِ ک ُ ن َ ن ْ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) شافع. شفیع. ( مهذب الاسماء ). مستدعی. خواهنده. خواهش کن :
چو بشنید پرویز پوزش گران
برانگیخت از هر سویی مهتران
که باشند خواهش کنان پیش شاه
نبرّد دم و گوش اسب سیاه.
فردوسی.
|| متوسل. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

شافع شفیع

پیشنهاد کاربران

بپرس