خواهش کننده. [ خوا / خا هَِ ک ُ ن َ ن ْ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) شافع. شفیع. ( مهذب الاسماء ). مستدعی. خواهنده. خواهش کن : چو بشنید پرویز پوزش گران برانگیخت از هر سویی مهتران که باشند خواهش کنان پیش شاه نبرّد دم و گوش اسب سیاه.فردوسی.|| متوسل. ( یادداشت بخط مؤلف ).