ماجراهای نارنیا:خواهرزاده جادوگر ( به انگلیسی: The Magician's Nephew ) نام ششمین داستان از هفت گانه سرگذشت نارنیا است که توسط سی. اس. لوئیس نوشته شده است. این جلد از نظر زمان چاپ ششمین کتاب است اما از نظر وقایع اولین کتاب است و به قبل از کتاب شیر، کمد و جادوگر برمی گردد و در مورد آفرینش جهان نارنیا است.
خواهرزاده جادوگر پیش درآمد این مجموعه است، یک سوم رمان، خلق جهان نارنیا توسط اصلان را نشان می دهد که مرکز آن چراغ برقی است که توسط ناظران تصادفی از لندن در سال ۱۹۰۰ آورده شده است. داستان این کتاب که در انگلستان اتفاق می افتد، شامل دو اشراف زاده است که از طریق جنگل بین دنیاها وارد دنیاهای مختلف می شوند. این رمان نشان می دهد که نارنیا و دنیای ما تنها دو مورد از بسیار جهان ها در فرضیه چندجهانی هستند که با شروع برخی جهان ها و پایان برخی دیگر تغییر می کند. این کتاب منشأ عناصر خارجی نارنیا، چراغ برق و جادیس را شرح می دهد.
لوئیس پس از اتمام کتاب شیر، کمد و جادوگر، نوشتن کتاب خواهرزاده جادوگر را آغاز کرد که پنج سال به طول انجامید. داستان چندین عناصر زندگی نامه ای، مفاهیم اخلاقی و مسیحی از جمله گناه اصلی، وسوسه، نظم طبیعت و کفاره را بررسی می کند.
داستان از تابستان سال ۱۹۰۰ در لندن آغاز می شود. پالی به همراه دیگوری، خواهر زادهٔ دایی اندرو، با یکدیگر آشنا می شوند و به اتاق زیرشیروانی و مخفی دایی اندرو می روند. دایی اندرو با فریب پالی را وامی دارد که به حلقه جادویی دست بزند و باعث ناپدید شدن او می شود. سپس به دیگوری توضیح می دهد که او در حال جادوگری است و حلقه ها اجازه سفر بین یک جهان و جهان دیگر را می دهند. او دیگوری را فریب می دهد که تا با لمس حلقه جادویی زرد رنگ دنبال پالی برود و دو حلقه سبزرنگ را به دیگوری می دهد که با آن به این دنیا برگردند. دیگوری پس از لمس حلقه وارد دنیایی جنگلی می شود و پالی را پیدا می کند، آن ها متوجه می شوند که این جنگل یک دنیای کامل نیست و جنگلی بین دنیاها است که مانند تونل آن ها را به دنیاهای دیگر می رساند. آن ها تصمیم می گیرند قبل از بازگشت به انگلیس دنیاهای دیگری را کشف کنند. آن ها به یکی از تونل ها می پرند و خود را در شهری باستانی متروک به نام چارن ( زادگاه جادیس ) می بینند، آن ها مجسمه هایی از ملکه ها و پادشاهان سابق چارن می بینند و زنگوله ای را همراه با کتبیه پیدا می کنند که از یابنده درخواست ضربه زدن به زنگ را دارد. علی رغم مخالفت پالی، دیگوری زنگ را به صدا درمی آورد که باعث بیدار شدن جادیس از خوابش می شود، جادیس به عنوان تنها بازمانده چارن، خود را در خواب مسحورآمیزی قرار داده بود که فقط توسط کسی که زنگ را به صدا در می آورد، شکسته می شود. دیگوری و پالی که از جادیس می ترسند و او را شیطانی می دانند سعی در فرار از دست او دارند، وقتی که حلقه هایشان را لمس می کنند، جادیس نیز همراه با آن ها به دنیای خودشان ( انگلیس ) راه می یابد. جادیس متوجه می شود که قدرت جادوگری اش در انگلیس اثر نمی کند اما قدرت فرا انسانی اش را حفظ کرده است. جادیس به اندرو دستور می دهد که یک ارابه برای او بسازد تا بتواند زمین را فتح کند. دیگوری و پالی تلاش می کنند با دزدی از یک مغازه توجه پلیس را به خود جلب کنند تا جادیس را دستگیر کنند، هنگامی که پلیس آن ها را تعقیب می کند جادیس میله آهنی چراغ برق جاده را می شکند تا با آن با پلیس مبارزه کند. دیگوری و پالی برای بازگرداندن جادیس به چارن حلقه هایشان را لمس می کنند و همراه با یک مرد درشکه چی و اسبش و دایی اندرو اشتباهاً وارد دنیایی دیگر می شوند که خلا است، دیگوری فکر می کند که چارن است اما جادیس اعلام می کند که آن جا جهانی است که هنوز ایجاد نشده است. سپس همه آن ها شاهد خلق جهانی جدید به نام نارنیا از طریق آواز خواندن اصلان می شوند. ستارگان، حیوانات و گیاهان تشکیل می شود. جادیس تلاش می کند که با میله آهنی اصلان را بکشد اما میله به زمین می خورد و یک چراغ برق در زمین رشد می کند. جادیس که وحشت کرده است فرار می کند. اصلان به برخی از حیوانات قدرت تکلم می دهد و به آنها می گوید که از این قدرت در راستای عدالت استفاده کنند، در غیر این صورت قدرت تکلمشان را از دست می دهند. اصلان به دیگوری می گوید که برای حفاظت از نارنیا در برابر جادیس باید به باغ دوردستی برود و یک سیب از باغ بچیند و آن را در نارنیا بکارد. اصلان اسبی را به تک شاخ تبدیل می کند . دیگوری و پالی سوار آن می شوند و بر فراز کوه ها پرواز می کنند. در باغ دیگوری علامتی پیدا می کند که هشدار می دهد از باغ دزدی نکنید. دیگوری یکی از سیب ها را برای ماموریت خود انتخاب می کند، جادیس ظاهر می شود در حالیکه سیبی را خورده است تا جاودانه شود و پوستش کم رنگ شده است. او سعی دارد دیگوری را فریب دهد تا خودش سیب را بخورد تا جاودانه شود و یا به انگلیس ببرد تا مادر در حال مرگش را شفا دهد، اما دیگوری مقاومت می کند و از خوردن و دزدیدن سیب امتناع می کند و جادیس به شمال می رود. دیگوری به نارنیا برمی گردد و سیب را می کارد و به درخت تبدیل می شود. اصلان به دیگوری توضیح می دهد که جادیس به دلیل خوردن سیب جاودانه است، اما درخت سیب برای قرن ها او را از نارنیا دور خواهد کرد، اما نه برای همیشه. با اجازه اصلان، دیگوری یک سیب برای درمان مادرش از درخت می چیند. اصلان دیگوری، پالی و دایی اندرو را به انگلیس بازمی گرداند اما درشکه چی و همسرش ( که توسط اصلان از انگلیس به نارنیا منتقل شد ) تا به عنوان اولین شاه و ملکه بر نارنیا حکومت کنند. که نام های آن ها در نارنیا فرانک و هنی می باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفخواهرزاده جادوگر پیش درآمد این مجموعه است، یک سوم رمان، خلق جهان نارنیا توسط اصلان را نشان می دهد که مرکز آن چراغ برقی است که توسط ناظران تصادفی از لندن در سال ۱۹۰۰ آورده شده است. داستان این کتاب که در انگلستان اتفاق می افتد، شامل دو اشراف زاده است که از طریق جنگل بین دنیاها وارد دنیاهای مختلف می شوند. این رمان نشان می دهد که نارنیا و دنیای ما تنها دو مورد از بسیار جهان ها در فرضیه چندجهانی هستند که با شروع برخی جهان ها و پایان برخی دیگر تغییر می کند. این کتاب منشأ عناصر خارجی نارنیا، چراغ برق و جادیس را شرح می دهد.
لوئیس پس از اتمام کتاب شیر، کمد و جادوگر، نوشتن کتاب خواهرزاده جادوگر را آغاز کرد که پنج سال به طول انجامید. داستان چندین عناصر زندگی نامه ای، مفاهیم اخلاقی و مسیحی از جمله گناه اصلی، وسوسه، نظم طبیعت و کفاره را بررسی می کند.
داستان از تابستان سال ۱۹۰۰ در لندن آغاز می شود. پالی به همراه دیگوری، خواهر زادهٔ دایی اندرو، با یکدیگر آشنا می شوند و به اتاق زیرشیروانی و مخفی دایی اندرو می روند. دایی اندرو با فریب پالی را وامی دارد که به حلقه جادویی دست بزند و باعث ناپدید شدن او می شود. سپس به دیگوری توضیح می دهد که او در حال جادوگری است و حلقه ها اجازه سفر بین یک جهان و جهان دیگر را می دهند. او دیگوری را فریب می دهد که تا با لمس حلقه جادویی زرد رنگ دنبال پالی برود و دو حلقه سبزرنگ را به دیگوری می دهد که با آن به این دنیا برگردند. دیگوری پس از لمس حلقه وارد دنیایی جنگلی می شود و پالی را پیدا می کند، آن ها متوجه می شوند که این جنگل یک دنیای کامل نیست و جنگلی بین دنیاها است که مانند تونل آن ها را به دنیاهای دیگر می رساند. آن ها تصمیم می گیرند قبل از بازگشت به انگلیس دنیاهای دیگری را کشف کنند. آن ها به یکی از تونل ها می پرند و خود را در شهری باستانی متروک به نام چارن ( زادگاه جادیس ) می بینند، آن ها مجسمه هایی از ملکه ها و پادشاهان سابق چارن می بینند و زنگوله ای را همراه با کتبیه پیدا می کنند که از یابنده درخواست ضربه زدن به زنگ را دارد. علی رغم مخالفت پالی، دیگوری زنگ را به صدا درمی آورد که باعث بیدار شدن جادیس از خوابش می شود، جادیس به عنوان تنها بازمانده چارن، خود را در خواب مسحورآمیزی قرار داده بود که فقط توسط کسی که زنگ را به صدا در می آورد، شکسته می شود. دیگوری و پالی که از جادیس می ترسند و او را شیطانی می دانند سعی در فرار از دست او دارند، وقتی که حلقه هایشان را لمس می کنند، جادیس نیز همراه با آن ها به دنیای خودشان ( انگلیس ) راه می یابد. جادیس متوجه می شود که قدرت جادوگری اش در انگلیس اثر نمی کند اما قدرت فرا انسانی اش را حفظ کرده است. جادیس به اندرو دستور می دهد که یک ارابه برای او بسازد تا بتواند زمین را فتح کند. دیگوری و پالی تلاش می کنند با دزدی از یک مغازه توجه پلیس را به خود جلب کنند تا جادیس را دستگیر کنند، هنگامی که پلیس آن ها را تعقیب می کند جادیس میله آهنی چراغ برق جاده را می شکند تا با آن با پلیس مبارزه کند. دیگوری و پالی برای بازگرداندن جادیس به چارن حلقه هایشان را لمس می کنند و همراه با یک مرد درشکه چی و اسبش و دایی اندرو اشتباهاً وارد دنیایی دیگر می شوند که خلا است، دیگوری فکر می کند که چارن است اما جادیس اعلام می کند که آن جا جهانی است که هنوز ایجاد نشده است. سپس همه آن ها شاهد خلق جهانی جدید به نام نارنیا از طریق آواز خواندن اصلان می شوند. ستارگان، حیوانات و گیاهان تشکیل می شود. جادیس تلاش می کند که با میله آهنی اصلان را بکشد اما میله به زمین می خورد و یک چراغ برق در زمین رشد می کند. جادیس که وحشت کرده است فرار می کند. اصلان به برخی از حیوانات قدرت تکلم می دهد و به آنها می گوید که از این قدرت در راستای عدالت استفاده کنند، در غیر این صورت قدرت تکلمشان را از دست می دهند. اصلان به دیگوری می گوید که برای حفاظت از نارنیا در برابر جادیس باید به باغ دوردستی برود و یک سیب از باغ بچیند و آن را در نارنیا بکارد. اصلان اسبی را به تک شاخ تبدیل می کند . دیگوری و پالی سوار آن می شوند و بر فراز کوه ها پرواز می کنند. در باغ دیگوری علامتی پیدا می کند که هشدار می دهد از باغ دزدی نکنید. دیگوری یکی از سیب ها را برای ماموریت خود انتخاب می کند، جادیس ظاهر می شود در حالیکه سیبی را خورده است تا جاودانه شود و پوستش کم رنگ شده است. او سعی دارد دیگوری را فریب دهد تا خودش سیب را بخورد تا جاودانه شود و یا به انگلیس ببرد تا مادر در حال مرگش را شفا دهد، اما دیگوری مقاومت می کند و از خوردن و دزدیدن سیب امتناع می کند و جادیس به شمال می رود. دیگوری به نارنیا برمی گردد و سیب را می کارد و به درخت تبدیل می شود. اصلان به دیگوری توضیح می دهد که جادیس به دلیل خوردن سیب جاودانه است، اما درخت سیب برای قرن ها او را از نارنیا دور خواهد کرد، اما نه برای همیشه. با اجازه اصلان، دیگوری یک سیب برای درمان مادرش از درخت می چیند. اصلان دیگوری، پالی و دایی اندرو را به انگلیس بازمی گرداند اما درشکه چی و همسرش ( که توسط اصلان از انگلیس به نارنیا منتقل شد ) تا به عنوان اولین شاه و ملکه بر نارنیا حکومت کنند. که نام های آن ها در نارنیا فرانک و هنی می باشد.
wiki: خواهرزاده جادوگر