خواهانی


معنی انگلیسی:
interest

لغت نامه دهخدا

خواهانی.[ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) آرزو. مراد. میل. خواهش. رغبت. ( ناظم الاطباء ). عشق در تداول عامیانه. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خواست. اراده. || شهوت. || طلب. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواهانی تن ؛ شهوت طلبی. ( منتهی الارب ).
- خواهانی نمودن ؛ دعوی. دعاء. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آرزو مراد یا خواست

پیشنهاد کاربران

بپرس