خواه مخواه

لغت نامه دهخدا

خواه مخواه. [ خوا / خا م َ خوا / خا ] ( ق مرکب ) راضی و ناراضی. || البته. یقیناً. بلاشک. || بهر جهت. ( ناظم الاطباء ). || خواه ناخواه.

فرهنگ فارسی

راضی و ناراضی یا البته

پیشنهاد کاربران

خواه مخواه/xAhmaxAh/: خواه ناخواه ، خواه نخواه, خواهی نخواهی، ناگزیر، بهرحال.

بپرس