- ناخوانا ؛ بی سواد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی
چرا آن قبله کل نانویسا بود وناخوانا؟
؟
|| ( ص لیاقت ) در تداول این کلمه را مرادف خواندنی و قابل خواندن بکار برند. مقرو. قابل خواندن. ( یادداشت مؤلف ). چیزی که بی تأمل توان خواند. ( آنندراج ). خطی که آسان خوانده شود. ( ناظم الاطباء ).- مُصْحَف خوانا ؛ قرآن خوشخط. قرآن قابل خواندن :
از خط رویش سواد دیده ای روشن نشد
مصحف هر چند خواناتر نمی باشد از این.
تأثیر ( از آنندراج ).
- خوانا گردانیدن ؛ قابل خواندن کردن.- خط خوانا ؛ خط قابل خواندن. خطی که می توان به آسانی آنرا خواند. ( یادداشت مؤلف ).
- خوانا نوشتن ؛ واضح نوشتن. آشکارا نوشتن. ( ناظم الاطباء ).