خوالی

لغت نامه دهخدا

خوالی. [ خوا / خا ] ( ص ) زیبا. مهنا. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ). || ( اِ ) طعام. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || رودخانه آب راهم گفته اند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ). || مطبخی. ( برهان قاطع ). آشپز.

خوالی. [ خ َ ] ( ص ) خوالی [ خوا / خا ]. رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود. || ( اِ ) خوالی [ خوا / خا ]. رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود.

فرهنگ فارسی

زیبا یا طعام

واژه نامه بختیاریکا

( خَوالی ) خواب آلود

پیشنهاد کاربران

در رویبرگِ 92 از نبیگِ " پژوهش هایِ زبانِ مانوی" ( کارل زالمان ) ، واژه یِ " خوالی، خوردی " به چمِ " خوراک" یا " Speise [ بخوانید: اِشپایسه]" ( آلمانی ) آمده است. و چنانکه میدانید در دو واژه یِ " خوردی،
...
[مشاهده متن کامل]
خوالی" دگرگونیِ آواییِ " رد/ل" رُخ داده است. از اینرو رویکردِ شما به واژه یِ " خوال" می بایست نگاهی به بُنِ گذشته باشد. نیاز به یادآوری است که واژگانِ " خوردی، خوالی" از نگاهِ ساختاری ریختی بمانندِ واژه یِ " کاستی" دارند؛چراکه اینها همگی از " بُن گذشته . ی ( پسوند ) = نام" ساخته شده اند.

خوالی
آشپزخانه
خوالی به معنای آشپزخانه است ، در دوران گذشته چون آشپزخانه به خاطر اجاق هیزمی سرتاسر از دوده پوشیده میشده آن را خوالی یعنی دوده ای میگفتند
خوال ( دوده چراغ ) ی ( پسوند نسبت )