خوافی

لغت نامه دهخدا

خوافی. [ خ َ ] ( ع اِ ) پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ خافیه.شاخه های بزرگ ، و آن را در لغت اهل حجاز عواهن می گویند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خوافی. [ خ َ/ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به خواف که ناحیه کثیرالقری و با خضارت و نضارت از نیشابور و مهد طلوع جمعی از علما و محدثین بوده است. ( از انساب سمعانی ).

خوافی. [ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به خواف.

خوافی. [ خوا / خا ] ( اِخ ) از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهراللغة زمخشری. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به خواف از مردم خواف .
از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهر اللغه زمخشری .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خافیه ، پنهان ها، نهان ها.

فرهنگ عمید

پرهای کوچک بال پرنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خوافی (ابهام زدایی). خوافی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • احمد بن محمد خوافی، ابومظفر احمدبن محمد خوافی، فقیه و محدّث شافعی قرن پنجم• غیاث الدین پیراحمد خوافی، پیرْاَحْمَدِ خوافی، غیاث الدین (د ۸۵۷ق/۱۴۵۳م)، وزیر شاهرخ تیموری و جانشینان او
...

پیشنهاد کاربران

بپرس