خوارمند

لغت نامه دهخدا

خوارمند. [خوا / خا م َ ] ( ص مرکب ) متواضع. فروتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ذلیل. خوار. ( یادداشت بخط مؤلف ): اذم به ؛ خوارمند نمود او را. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس