[ویکی نور] ابوبکر خوارزمی، محمد بن عباس (323 - 383ق)، شاعر، کاتب و ادیب بوده است. از آنجا که زادگاه خود و پدرش، خوارزم و مادرش از مردم طبرستان بود، خود را گاه «خوارزمی» و گاه «طبری» معرفی می کرده و دیگران نیز گاه او را با نسبتی مرکب از این دو لفظ، «طبرخزمی» و یا «طبرخزی» خوانده اند.
ابوبکر به گفته خود در خوارزم، در خانواده ای از اعیان و متمولان شهر متولد شد. وی ظاهرا از نوجوانی به دانش اندوزی و به خصوص حفظ اشعار کهن پرداخت. در همان احوال، پدر را از دست داد و به علت کج رفتاری اطرافیان از میراث پدری چشم پوشید و تهیدست خوارزم را ترک کرد.
او که حافظه ای سخت نیرومند داشت، در پی کسب علم و مال راهی عراق و شام شد. در بغداد از محضر ابوعلی اسماعیل بن محمد صفار و ابن کامل (راوی تاریخ طبری) بهره برد و در حلب به دربار سیف الدوله حمدانی پیوست و با ادبا و علمای دربار، از جمله نحویان بزرگی چون ابن خالویه، ابوالطیب لغوی و ابن جنی، مجالست یافت. در همان جا بود که با متنبی دیدار کرد و آن چنان شیفته او گردید که چند سال بعد، یکی از کوشاترین ناشران شعر متنبی در خراسان گردید.
وی سرانجام با توشه ای گران قدر از ادب و تاریخ، انساب و اخبار عرب و لغت به شرق بازگشت و در بخارا به ملازمت ابوعلی بلعمی، وزیر سامانیان درآمد، اما دوستی میان دو ادیب، چندان نپایید و ابوبکر در ابیاتی سخت گزنده و ریشخندآمیز او را هجو کرد و به نیشابور که در آن زمان امیر ابونصر احمد بن علی میکالی بر آن حکومت داشت، رفت و به مدح او پرداخت و صله های کلان ستاند. ابوبکر سخت مورد اکرام و احترام علمای نیشابور قرار گرفت و در سلک مصاحبت ابوالحسن قزوینی، ابومنصور بغوی، ابوالحسن حکمی و کثیر بن احمد درآمد. نامه های فراوانی که بعدها ابوبکر برای شاگردان نیشابوری اش نوشته، از مجالس فراوان بحث و درس وی در آنجا حکایت دارد.
اقامت وی در نیشابور نیز دیری نپایید و نمی دانیم به چه سبب دربار ابونصر را ترک گفت. پس از آن به سیستان رفت. ابتدا والی آن سرزمین، ابوالحسن طاهر بن محمد را مدح گفت، اما چون صله دلخواه را دریافت نکرد، به هجای او دست زد. امیر نیز او را به جرم ناسپاسی به زندان افکند. ابوبکر در زندان قصیده ای در مدح ابونصر میکالی پرداخت و ضمن آن از سختی و شکنجه زندان شکایت سرداد و خود را به جهت ترک ملازمت امیر و رفتن به سیستان سرزنش کرد و از وی خواست شفاعت کرده، او را رهایی بخشد. پس از رهایی از زندان به طبرستان رفت، اما ظاهرا در آنجا نیز با روی خوش مواجه نشد؛ ازاین رو، پس از هجو حاکم طبرستان به نیشابور بازگشت و در انتظار فرصت مناسب برای رفتن به اصفهان، در آنجا اقامت گزید. شاید در همین ایام بود که نامه ای به ابوعلی بلعمی نوشت و از شدت تنگدستی و فقر خود نالید.
ابوبکر خوارزمی سرانجام به اصفهان رفت و به یمن محفوظات فراوان و اطلاع عمیق از شیوه های مختلف شعر عرب به دربار صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|] ]] راه یافت و در مجالس و محافلی که در حضور وی تشکیل می شد، شرکت جست و در ازای مدایح بسیار، از عطایا و الطاف وی بهره مند گردید. وی حتی کار تملق را به آنجا رسانید که برای ارضای ممدوح، متنبی را که سخت می ستود، در نقدی گزنده به سبب ناسپاسی و بی وفایی با ممدوح نکوهش کرد.
ابوبکر به گفته خود در خوارزم، در خانواده ای از اعیان و متمولان شهر متولد شد. وی ظاهرا از نوجوانی به دانش اندوزی و به خصوص حفظ اشعار کهن پرداخت. در همان احوال، پدر را از دست داد و به علت کج رفتاری اطرافیان از میراث پدری چشم پوشید و تهیدست خوارزم را ترک کرد.
او که حافظه ای سخت نیرومند داشت، در پی کسب علم و مال راهی عراق و شام شد. در بغداد از محضر ابوعلی اسماعیل بن محمد صفار و ابن کامل (راوی تاریخ طبری) بهره برد و در حلب به دربار سیف الدوله حمدانی پیوست و با ادبا و علمای دربار، از جمله نحویان بزرگی چون ابن خالویه، ابوالطیب لغوی و ابن جنی، مجالست یافت. در همان جا بود که با متنبی دیدار کرد و آن چنان شیفته او گردید که چند سال بعد، یکی از کوشاترین ناشران شعر متنبی در خراسان گردید.
وی سرانجام با توشه ای گران قدر از ادب و تاریخ، انساب و اخبار عرب و لغت به شرق بازگشت و در بخارا به ملازمت ابوعلی بلعمی، وزیر سامانیان درآمد، اما دوستی میان دو ادیب، چندان نپایید و ابوبکر در ابیاتی سخت گزنده و ریشخندآمیز او را هجو کرد و به نیشابور که در آن زمان امیر ابونصر احمد بن علی میکالی بر آن حکومت داشت، رفت و به مدح او پرداخت و صله های کلان ستاند. ابوبکر سخت مورد اکرام و احترام علمای نیشابور قرار گرفت و در سلک مصاحبت ابوالحسن قزوینی، ابومنصور بغوی، ابوالحسن حکمی و کثیر بن احمد درآمد. نامه های فراوانی که بعدها ابوبکر برای شاگردان نیشابوری اش نوشته، از مجالس فراوان بحث و درس وی در آنجا حکایت دارد.
اقامت وی در نیشابور نیز دیری نپایید و نمی دانیم به چه سبب دربار ابونصر را ترک گفت. پس از آن به سیستان رفت. ابتدا والی آن سرزمین، ابوالحسن طاهر بن محمد را مدح گفت، اما چون صله دلخواه را دریافت نکرد، به هجای او دست زد. امیر نیز او را به جرم ناسپاسی به زندان افکند. ابوبکر در زندان قصیده ای در مدح ابونصر میکالی پرداخت و ضمن آن از سختی و شکنجه زندان شکایت سرداد و خود را به جهت ترک ملازمت امیر و رفتن به سیستان سرزنش کرد و از وی خواست شفاعت کرده، او را رهایی بخشد. پس از رهایی از زندان به طبرستان رفت، اما ظاهرا در آنجا نیز با روی خوش مواجه نشد؛ ازاین رو، پس از هجو حاکم طبرستان به نیشابور بازگشت و در انتظار فرصت مناسب برای رفتن به اصفهان، در آنجا اقامت گزید. شاید در همین ایام بود که نامه ای به ابوعلی بلعمی نوشت و از شدت تنگدستی و فقر خود نالید.
ابوبکر خوارزمی سرانجام به اصفهان رفت و به یمن محفوظات فراوان و اطلاع عمیق از شیوه های مختلف شعر عرب به دربار صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|] ]] راه یافت و در مجالس و محافلی که در حضور وی تشکیل می شد، شرکت جست و در ازای مدایح بسیار، از عطایا و الطاف وی بهره مند گردید. وی حتی کار تملق را به آنجا رسانید که برای ارضای ممدوح، متنبی را که سخت می ستود، در نقدی گزنده به سبب ناسپاسی و بی وفایی با ممدوح نکوهش کرد.
wikinoor: خوارزمی،_محمد_بن_عباس