خواردن

لغت نامه دهخدا

خواردن. [ خوا /خا دَ ] ( مص ) خوردن. ( آنندراج ). تناول کردن. || شرب کردن. نوشیدن. آشامیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خورد خورد خواهد خورد بخور خورنده خورا خوران خورده خورش خورشت ).۱ - فرو دادن غذا از گلو و بلعیدن آن اکل : غذا خوردن نان خوردن . ۲ - آشامیدن نوشیدن : آب خوردن خونخوار . ۳ - بهره مند شدن از نعمت های جهان . ۴ - تلف کردن بر باد دادن . ۵ - تصرف کردن مال و پول مردم و بمصرف رسانیدن آن باز ندادن پول و مال دیگری . ۴ - سپری کردن ( سال و ماه ) . ۷- کتک خوردن مقابل زدن .
تناول کردن یا شرب کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس