خوار و زار. [ خوا / خا رُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نزار. ذلیل. بی قدر. ناچیز. ( یادداشت بخط مؤلف ). پریشان. تنگدست. ( ناظم الاطباء ) : یکی را برآری بچرخ بلندیکی را کنی خوار و زار و نژند.فردوسی.دانی که چگونه من به یمگان تنها و ضعیف و خوار و زارم.ناصرخسرو.سبزوار است این جهان کج مدارما چوبوبکریم در وی خوار و زار.مولوی.