خوادع. [ خ َ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ خادع : ابوعلی را پیش تخت خواند و اسرار فضاء لوح خاطر او به انواع خوادع امانی بنگاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اما جایی که بأس حسام... روی نمود بخوادع کلام و روادع ملام... التفاتی نرود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).