خواجه علاءالدین علی سیاهپوش ( ۸۳۰ - ۷۹۴ق ) ( ۱۴۲۷ - م۱۳۹۱ ) پسر شیخ صدرالدین موسی و نوه شیخ صفی الدین اردبیلی بود.
او پس از پدر به سرپرستی خانقاه صفوی در اردبیل رسید. او در روزگار تیمور لنگ می زیست و از برخورد میان این دو و پیشبینی های خواجه علی دربارهٔ آینده و جهانگیری تیمور داستان هایی آمده است. برپایه یکی از این داستان ها او رهاننده چند قبیله تاتار شام از دست تیمور بود که در آینده قزلباش خوانده شدند. البته برخی نیز برخورد تیمور و خواجه علی را رد کرده اند. پس از وی پسرش شیخ ابراهیم به جانشینی او رسیده است.
... [مشاهده متن کامل]
عنوان سیاه پوش در مورد سلطان علی هم که ظاهراً تعدادی از پیروان، وی را به التزام همان شعار تشویق می کرد؛ مبنی بر غلبه تدریجی احساسات ضد سنّی در آنها بود. از همان ایام گرایش عقیدتی، آنها را به مخالفت با اهل تسنن وامی داشت و چنان می نماید که با التزام این شعار، پیروان خواجه علی سیاه پوش، خود را در مقابل ظالمان و قدرتمندان اهل تسنن، طالب یا مدعی خونخواهی مظلومان آل علی می دانستند و تولی نسبت به اهل بیت رسول و تبری از «دشمنان» آنها را اساس دعوت و مبنای طریقت خود می شمردند. کسانی هم که دعوت آنها را اجابت می کردند، غالباً با عنوان تولاییان و تبراییان، در کوی و بازار و در شهر و روستا در اطراف خانقاه به نشر این اعتقاد می پرداختند. مرشد خانقاه خود را نیز که سرکرده خاندان شیخ بزرگ صوفی بود، مرشد کامل و صوفی اعظم می خواند. به نظر می رسد که هواداران و پیروان نیز، مدتها پیش از اقدام آنها به «خروج» بر پادشاهان اهل سنت عصر، نسبت به این مشایخ، همه گونه مراسم جانسپاری و جان نثاری را به جا می آورده اند.
از همین ایام خواجه علی، که در آذربایجان تمایلات افراطی شیعه به وسیله ترکمانان قراقویونلو مجال ظهور پیدا کرد، طوایف ترکمان نواحی شرقی آناتولی نیز که با تمایلات شیعی، گرایش صوفیانه مشابه با عقاید غلات داشتند، در نواحی مجاور مرزهای ایران به زندگی شبانکارگی سر می کردند. اینها با گله های خویش در ییلاق و قشلاق در اطراف مرزهای ایران، با وجود طول اقامت غالباً خود را از هر گونه تأثیرپذیری از سنتهای ایرانی دور نگه داشته بودند، مع هذا اندیشه درگیری با طوایف مسیحی گرجی و ارمنی و رومی را به عنوان غزوه و جهاد در خاطر می پروراندند و مشایخ صوفی را هم به این اقدام ترغیب می کردند.
ترکمانان آق قویونلو که در این ایام در آذربایجان کسب قدرت کردند، تحریکات شیعی را چندان با نظر موافق نمی نگریستند؛ اما از سوی دیگر، اشتغال مشایخ اردبیل و مریدان آنها را به اینگونه جنگهای «مقدس» با نصارای اطراف، موجب تخفیف فشار آنها به حکومت خود می دانستند. در عین حال درگیری اقوام به جنگهای دینی، سبب انصراف آنها از اعمال تضییق و تهدید به «ثغر» های خویش می دیدند و از اینکه شیوخ اردبیل و مریدان آنها را در حوالی گرجستان، ارمنستان، و طرابوزان به اینگونه فعالیتهای مذهبی و نظامی مشغول می دیدند، تا حدی احساس خرسندی می کردند.
او پس از پدر به سرپرستی خانقاه صفوی در اردبیل رسید. او در روزگار تیمور لنگ می زیست و از برخورد میان این دو و پیشبینی های خواجه علی دربارهٔ آینده و جهانگیری تیمور داستان هایی آمده است. برپایه یکی از این داستان ها او رهاننده چند قبیله تاتار شام از دست تیمور بود که در آینده قزلباش خوانده شدند. البته برخی نیز برخورد تیمور و خواجه علی را رد کرده اند. پس از وی پسرش شیخ ابراهیم به جانشینی او رسیده است.
... [مشاهده متن کامل]
عنوان سیاه پوش در مورد سلطان علی هم که ظاهراً تعدادی از پیروان، وی را به التزام همان شعار تشویق می کرد؛ مبنی بر غلبه تدریجی احساسات ضد سنّی در آنها بود. از همان ایام گرایش عقیدتی، آنها را به مخالفت با اهل تسنن وامی داشت و چنان می نماید که با التزام این شعار، پیروان خواجه علی سیاه پوش، خود را در مقابل ظالمان و قدرتمندان اهل تسنن، طالب یا مدعی خونخواهی مظلومان آل علی می دانستند و تولی نسبت به اهل بیت رسول و تبری از «دشمنان» آنها را اساس دعوت و مبنای طریقت خود می شمردند. کسانی هم که دعوت آنها را اجابت می کردند، غالباً با عنوان تولاییان و تبراییان، در کوی و بازار و در شهر و روستا در اطراف خانقاه به نشر این اعتقاد می پرداختند. مرشد خانقاه خود را نیز که سرکرده خاندان شیخ بزرگ صوفی بود، مرشد کامل و صوفی اعظم می خواند. به نظر می رسد که هواداران و پیروان نیز، مدتها پیش از اقدام آنها به «خروج» بر پادشاهان اهل سنت عصر، نسبت به این مشایخ، همه گونه مراسم جانسپاری و جان نثاری را به جا می آورده اند.
از همین ایام خواجه علی، که در آذربایجان تمایلات افراطی شیعه به وسیله ترکمانان قراقویونلو مجال ظهور پیدا کرد، طوایف ترکمان نواحی شرقی آناتولی نیز که با تمایلات شیعی، گرایش صوفیانه مشابه با عقاید غلات داشتند، در نواحی مجاور مرزهای ایران به زندگی شبانکارگی سر می کردند. اینها با گله های خویش در ییلاق و قشلاق در اطراف مرزهای ایران، با وجود طول اقامت غالباً خود را از هر گونه تأثیرپذیری از سنتهای ایرانی دور نگه داشته بودند، مع هذا اندیشه درگیری با طوایف مسیحی گرجی و ارمنی و رومی را به عنوان غزوه و جهاد در خاطر می پروراندند و مشایخ صوفی را هم به این اقدام ترغیب می کردند.
ترکمانان آق قویونلو که در این ایام در آذربایجان کسب قدرت کردند، تحریکات شیعی را چندان با نظر موافق نمی نگریستند؛ اما از سوی دیگر، اشتغال مشایخ اردبیل و مریدان آنها را به اینگونه جنگهای «مقدس» با نصارای اطراف، موجب تخفیف فشار آنها به حکومت خود می دانستند. در عین حال درگیری اقوام به جنگهای دینی، سبب انصراف آنها از اعمال تضییق و تهدید به «ثغر» های خویش می دیدند و از اینکه شیوخ اردبیل و مریدان آنها را در حوالی گرجستان، ارمنستان، و طرابوزان به اینگونه فعالیتهای مذهبی و نظامی مشغول می دیدند، تا حدی احساس خرسندی می کردند.