خوابیده چشم. [ خوا / خا دَ / دِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) بسته چشم. ( یادداشت بخط مؤلف ). || با چشم خمار. با چشم فروافتاده مژگان که موجب زیبایی آن است : قاصرات الطرف ؛ کنیزکان خوابیده چشم. || بی اعتنائی. بی اهمیتی : همان کژه بینی و خوابیده چشم دل آگنده دارد تو گویی بخشم.