خوابیده
/xAbide/
مترادف خوابیده: خسبیده، خفته، غنوده ، درازکشیده
متضاد خوابیده: بیدار، ایستاده، نشسته
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- پاشنه خوابیده ؛ پاشنه روی داخل تخت کفش افتاده.
|| فروافتاده. چون : چادر خوابیده. خیمه خوابیده. || بیحس شده. چون : پای خوابیده. || خراب شده. چون : قنات خوابیده. || ازکارافتاده. چون : حمام خوابیده. || از حرکت بازایستاده. چون : کارخانه خوابیده. || فرونشسته. چون : فتنه خوابیده. || زانوزده. از حالت ایستاده بهیئت خواب کننده درآمده. چون : سگ خوابیده. || ازجریان خارج شده. چون : پول خوابیده. || کنارگرفته و منتظرفرصت شده برای بازی در قمار با ورق. || فروافتاده. ویران شده. چون : سقف افتاده. دیوار افتاده.
فرهنگ فارسی
راقد نائم
فرهنگ عمید
۲. (قید ) در حال خواب.
جدول کلمات
مترادف ها
خوابیده، خفته، غنوده
خوابیده، غنوده
خوابیده، بر زمین گستر
ساکت، خوابیده
خوابیده، ساکن، راکد، ایستا
خوابیده، سست، بی حس، بی حال
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لمیده
نایم