خوابیدن


مترادف خوابیدن: خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا کردن، لالائی کردن ، دراز کشیدن، تعطیل شدن، راکد شدن، متوقف گشتن کار، فعالیت، کاهش یافتن، فرونشستن، آرمیدن، هم بسترشدن، هم خوابی کردن، بستری شدن، انبارشدن، ذخیره ش

متضاد خوابیدن: بیدار شدن

معنی انگلیسی:
to sleep, to lie down, to run down, stop, to lie dormant, to brood, sit, to stick, to subside, to droop, to come to a standstill, to be laid up, bed, kip, slumber, doss, to stop, to sit, to be settled

لغت نامه دهخدا

خوابیدن. [ خوا / خا دَ ] ( مص ) خفتن. خسبیدن. استراحت کردن.( ناظم الاطباء ). نوم. رقود. هجعت. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خوابانیدن. قرار دادن :
بخوابم تنش خوار بر خاک بر
سرش بسته آرم بفتراک بر.
اسدی.
زبر تخت بخوابید سهی سرو مرا
پیش نظارگیان پرده ز در بازکنید.
خاقانی.
|| فروافتادن. خراب. چون : خوابیدن دیوار. خوابیدن سقف. || ویران شدن. از بین رفتن. چون : قنات خوابید. || از کار افتادن. چون : حمام خوابید. || از حرکت بازایستادن. چون : ساعت خوابید. کارخانه خوابید. || از حالت ایستاده به زمین افتادن. چون : چادر خوابید. خیمه خوابید. || مکتنز بودن. چون : پولهای بسیاری از تجار ایرانی در بانکهای خارجی خوابیده است. || بازی نکردن مقامر در بعضی بازیهای ورق و منتظر حالی مساعدترشدن. || سر و کرخ و خدر شدن پا یا عضوی از اعضاء. || فرونشستن فتنه. چون : فتنه خوابید. || تنه درخت یا زرع به درازا بزمین دوسیدن. چون : درخت خوابید. ( یادداشت مؤلف ). || چشم برهم نهادن بی اعتنائی را. چشم خوابانیدن بی اعتنائی را. اهمیت ندادن :
از این جادوئیها بخوابید چشم
بجنگ اندر آئید یکسر بخشم.
فردوسی.
هر آن کس که او از گنه کار چشم
بخوابید و آسان فروخورد خشم.
فردوسی.
دگر آن که مغزش بجوشد ز خشم
بخوابد بخشم از گنه کار چشم.
فردوسی.
گر گرامی تر کسی زآن تو اندر کار دین
چشم را لختی بخوابد برکشی او را به دار.
فرخی.
|| زانوزدن بر زمین. از حالت ایستادن بهیئت خفته درآمدن. چون : شتر خوابید.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خوابید خوابد خواهد خوابید بخواب خوابنده خوابیده ) ۱ - بخواب رفتن خواب کردن خفتن خسبیدن . ۲ - آرام گرفتن ( فتنه و مانند آن ) . ۳ - متوقف شدن ( کار ساعت و غیره ) . ۴ - تعطیل شدن ( کارخانه موسسه و مانند آن ) .

فرهنگ معین

(خا دَ ) (مص ل . ) ۱ - به خواب رفتن . ۲ - آرام گرفتن .

فرهنگ عمید

۱. به خواب رفتن، خفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] آرام شدن، آرام گرفتن.
۳. دراز کشیدن.
۴. [عامیانه، مجاز] بستری بودن.
۵. [عامیانه، مجاز] انباشته شدن.
۶. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل شدن.
۷. [عامیانه، مجاز] راکد شدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{hibernate} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] منتقل کردن محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، مثلاً دیسک سخت، تا بعداً بتوان آنها را به وضعیت قبلی برگرداند، بی آنکه تغییری در روند کار برنامه ها حاصل شود متـ . خواب کردن

واژه نامه بختیاریکا

( خوابیدِن ) اِلال به تی رَهدِن ( الال کردن ) ؛ تی گَرم کِردِن؛ خَوسیدِن؛ مِل نزِیدِن؛ وَستِن

جدول کلمات

رقاد

مترادف ها

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

bed (فعل)
خوابیدن، تشکیل طبقه دادن

kip (فعل)
خوابیدن، در بستر رفتن

doss (فعل)
خوابیدن

sleep (فعل)
خوابیدن، غنودن، خواب رفتن، خفتن

lie (فعل)
ماندن، خوابیدن، دروغ گفتن، واقع شدن، دراز کشیدن، قرار گرفتن، سخن نادرست گفتن، موقتا ماندن

go down (فعل)
فروکش کردن، خوابیدن، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، غروب کردن

فارسی به عربی

اکذوبة , نوم

پیشنهاد کاربران

ادعایی که گفتید
> �کلمات فارسی مانند خو، خواب، خوسیدن از ترکی گرفته شده اند و ریشه در واژه ای مانند اویخوسیدن دارند�،
یک ادعای نادرست، بدون مبنا و فاقد اعتبار علمی است. در ادامه با بررسی دقیق واژه ها و منابع معتبر زبان شناسی، این ادعا را نقد می کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
✅ 1. ریشه واژه �خواب� و �خُسپیدن� در فارسی و زبان های ایرانی
🔹 واژه �خواب�
واژه �خواب� در فارسی میانه ( پهلوی ) به صورت xwāb و در فارسی باستان به شکل های ترکیبی آمده.
در زبان اوستایی معادل آن واژه ای مانند xvafna - ( خفتن ) است.
🔹 واژه �خُسپیدن� ( یا �خُسفتن� )
این واژه در فارسی میانه و اوستایی نیز وجود داشته:
اوستایی: xva - ( خود ) sap - ( خوابیدن )
فارسی میانه: xwas - یا xwasp - به معنای �خوابیدن�
🔹 بنابراین، فعل �خُسپیدن� ( و شکل امروزین �خوابیدن� ) ریشه ایرانی اصیل دارد و مشتق از ریشه های بسیار کهن در شاخه ی زبان های هندواروپایی و ایرانی است.
- - -
✅ 2. ریشه واژه �خو�
واژه ی �خو� در فارسی، به معنای �طبیعت، حالت، منش� است. این واژه نیز در فارسی میانه و اوستایی به کار می رفته:
فارسی میانه: xwēh به معنی "خوی، طبیعت"
اوستایی: xᵛāiia به معنی �طبع، سرشت�
ریشه هندواروپایی آن از sw� - می آید، که با واژه های لاتینی مانند suus ( مال خود ) و سانسکریت sva - ( خود ) هم ریشه است.
⛔ بنابراین، �خو� هیچ ارتباطی با ترکی ندارد.
- - -
✅ 3. بررسی واژه ی ترکی ادعایی: �اویخوسیندن�
هیچ واژه ای با شکل �اویخوسیندن� در ترکی استاندارد یا ترکی باستان ثبت نشده که معنای �خوابیدن� داشته باشد. در ترکی استانبولی امروزی:
خوابیدن: uyumak
خواب: uyku
بیدار شدن: uyanmak
ریشه ی این واژه ها:
از فعل ریشه ای uy - به معنی �بیدار بودن� یا �مناسب بودن� گرفته شده و فعل �uyumak� بعدها برای �خوابیدن� ساخته شده است.
بنابراین، ریشه �uy - � در ترکی به معنی خواب نیست بلکه به معنی تطابق یا بیداری است.
⛔ بنابراین، ترکی هم واژه ای به صورت �اویخوسیدن� ندارد، و این واژه ی ساختگی، ترکیبی از چند واژه است که سعی دارد به صورت جعلی با واژگان فارسی مشابه سازی شود.
- - -
📚 منابع معتبر برای بررسی ریشه شناسی واژه ها:
1. Dehkhoda Dictionary - لغت نامه دهخدا
2. An Etymological Dictionary of Persian, English and other Indo - European Languages – Ali Nourai
3. A Concise Pahlavi Dictionary – D. N. MacKenzie
4. Avestan - English Dictionary – Bartholomae
5. Franz Bopp, Comparative Grammar of the Indo - European languages
6. T�rk Dil Kurumu ( TDK ) – برای بررسی ریشه واژگان ترکی
- - -
🔚 جمع بندی:
ادعای �گرفته شدن واژه های فارسی چون خواب و خوسیدن از ترکی� کاملاً نادرست و برآمده از تحریفات غیرعلمی و پان ترکیستی سطح پایین است. واژه هایی چون خواب، خُسپیدن، خو ریشه ای عمیق در زبان های ایرانی دارند و در متون اوستایی و فارسی میانه به وضوح قابل ردیابی هستند، حال آنکه ادعای ترکی بودن این واژه ها نه تنها مبنا ندارد، بلکه واژه ی ترکی ادعایی نیز وجود خارجی ندارد.

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خوابیدنخوابیدنخوابیدنخوابیدن
گمان میکنم ریشه ی ان خفتن است که بن مضارعش میشود خواب و بعد با افزودن ایدن به ان مصدر جعلی ساخته میشودشنیدن و شنفتن هم همین قاعده را دارند
پارسی : خوابیدن _ خفتن
کردی سورانی: خه وتن
خو، خواب، خوسیدن از ترکی گرفته شده است از کلمه اویخوسیندن.
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
خوابیدنخوابیدنخوابیدنخوابیدنخوابیدن
خوابیدن=خوابانیدن
بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم
بتابید روی و بخوابید چشم
از این جادوئیها بخوابید چشم
بجنگ اندر آئید یکسر بخشم.
هر آن کس که او از گنه کار چشم
بخوابید و آسان فروخورد خشم.
...
[مشاهده متن کامل]

دگر آن که مغزش بجوشد ز خشم
بخوابد بخشم از گنه کار چشم.
فردوسی.
گر گرامی تر کسی زآن تو اندر کار دین
چشم را لختی بخوابد برکشی او را به دار.
فرخی

باخِتِن
صرف: باخِتِمه، باختی، باخِتِه، باختمی ، باختنی، باخِتتنه
گویش طالقانی
کپیدن
در خواب شدن
خوابیدن در جدولانه ( هجوع )
در لری بختیاری
خوابیدن: خَوْسیدن، خُفْتِن
بِخَوْس: بخواب
خَوْسیده: خوابیده
خفتن . . . . رقاد. . . . . نوم . . .
یک کله افتادن
لالا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در زبان اطفال شیرخواره و کمی بزرگتر، خفتن. خوابیدن .
دیده بر هم نهادن ؛ دیده برهم بستن ؛ چشم برهم نهادن. کنایه از خوابیدن : در خدمت پدر نشسته بودم و همه ٔ شب دیده بر هم نبسته. ( گلستان ) .
چه داند لت انبانی از خواب مست
که بیچاره ای دیده بر هم نبست.
خب کلمه ی مورد نیاز ما در اینجا : ( خوابیدن )
حالا اگر بخواهیم کلمه ی خوابیدن را به عربی تبدیل کنیم :
فارسی : خوابیدن⬅ عربی : اَلنوم
فارسی : خوابیدن ⬅ انگلیسی : sleeping
retire=
get sleep=
هجوع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)